ای نور هر دو دیده یا چرا «نامجو» بودن مهم است؟

 ای نور هر دو دیده یا چرا «نامجو» بودن مهم است؟

همه‌ي کسانی که نامجو را با «جبر جغرافیایی» یا «شقایق نرماندی» شناخته‌اند، یعنی از روزگاری که در ایران بود و چندان شناخته شده نبود، به یاد دارند که عصیان در قامت شعر و موسیقی بزرگترین وجه تمایز او نسبت به سایر آثار موسیقایی هم عصرش بود. در حقیقت او از ابتدا نه به المان‌های موسیقی همه پسند و پاپ تن داد و نه قواعد بازی در موسیقی سنتی یا گونه‌های نخبه‌گرایانه‌ای از این دست. او تجربه‌گرا بود و در همان ابتدا فیلم «آرامش با دیازپام ده» نقش مهمی در شناساندن این مبنای فکری به مخاطبانش داشت. به عبارت دیگر برای ما روشن کرد که یا با یک عصیان ذاتی در شعر و موسیقی در قامت محسن نامجو طرف هستیم و یا حداقل او تلاش می‌کند خودش را در این قالب به مخاطب معرفی کند.


شیفتگی به سراغ ما آمده بود، در واقع محسن نامجویی که در تک آهنگ‌ها و آلبوم‌های «ترنج» و «جبر جغرافیایی» شناخته بودیم، همه چیز داشت، از دل‌باختگی به ریشه‌های موسیقی سنتی و فولکور تا عصیان در فرم و محتوا. اما روزگار هجرت او و آلبوم «آخ» با چند شعر سطحی، دارای کمترین لایه‌های معنایی و گاهی بسیار مستقیم و رو به مخاطب و همچنین همکاری با «گلشیفته» به مثابه چهره‌ی جنجالی و ابزاری در راستای فروش و محبوبیت حکایت از آن داشت که او هم به قواعد بازی و بازار تن داده و ضروریات زندگی در غربت از یک سو و فاصله گرفتن از عصیان‌های دهه‌ی بیست زندگی از سوی دیگر، او را جامعه‌پذیر کرده است.


او دو سال بعد با انتشار تقریبا هم‌زمان آلبوم‌های «بوسه‌های بیهوده» که بسیار متفاوت و ناشنیده بود و «الکی» که بخش عمده‌ای از آن از اشعار حافظ و سعدی و مولانا تشکیل شده بود، به ما و صد البته به خودش یادآوری کرد که راهش از معادلات به اصطلاح بفروش صنعت موسیقی جداست و هنوز آثارش ریشه در دلبستگی‌های ابتدایی او در ایران دارد و با آلبوم «سیزده- هشت» حجت بر مخاطبان تمام شده بود و ما را مطمئن کرد که آقای خواننده همچنان بر مدار جهان‌بینی و سلیقه‌ی شعری و موسیقایی درستش در حرکت است.


من و تمام کسانی که نامجو را از ایران را دنبال می‌کنیم او را همچون آیینه‌ی تمام‌نمای زندگی خود در پیش رو داریم، از جوانی‌اش، شور و اشتیاق و سرکشی و حتی بی‌مبالاتی‌اش در نقد بزرگان، تا روزگار میان‌سالی و پختگی. او نسخه‌ی سلاخی نشده‌ی آرمان‌های ماست، کسی که بر سر آرمان‌ها و تجربه‌گرایی‌ها و دلبستگی‌های‌اش ایستاده و از «صفر شخصی» که او را در جمع خانواده‌اش، وطنش و گذشته‌اش به ما می‌نمایاند تا «بر چلَه‌ی کمان اشک» که در اوج تجربه‌گرایی و خلق و کار آکادمیک است. او با ما یا به جای ما عصیان کرده، محکوم و کوچیده یا کوچانده شده، مطالعه و تجربه و کار و کار و کار کرده و در تمامی این مدت در عزلت خود خواسته‌ای که ضامن آرامش و تولید اثر است مشغول تولید موسیقی بوده که امروز احترام او را نزد دوست دارانش صد چندان کرده است.


او از طمطراق ستاره‌ها تهی‌ است، در گفتگو با مخاطبش از یک سو احترام و صمیمیت را در نظر دارد و از سوی دیگر به سلیقه‌ی او تن نداده و مخاطب را در پی خود به عرصه‌های تجربه نشده می‌کشد. او نقّاد است و در ابتدا خودش و افکراش و آثارش را بی‌رحمانه نقد می‌کند (مثال‌هایش در کتاب «درّاب مخدوش» و سخرانی‌هایش بسیار است) و بعد به سراغ جامعه‌اش می‌رود. او صدای حرف زدن دارد، که البته در این روزگار خاصیت یکتایی نیست و کل جامعه‌ی ما در حال اظهار نظرند، اما او حرفش، جهان‌بینی‌اش و موسیقی‌اش در هم تنیده‌ است و از سوی دیگر هیچ ترسی از اعتراف به اشتباه مثلا در مورد آلبوم «آخ» و یا تغییر نگرش همچون صحبتش در مورد ترانه‌ی «جبر جغرافیایی» ندارد. ترس از شنا کردن بر خلاف جریان آب در او مرده است، خواه اجرای آهنگ «صنما» باشد، خواه سخنرانی در دانشگاه در مورد موسیقی و آثار «شهرام شبپره»! 


او ناخواسته چشم بیدار هم نسلانش شده و هربار به ما یادآوری می‌کند که آرمان‌خواهی ما اگرچه در دهه‌های سی و چهل زندگی‌مان تنها خاطره‌ای از روزگار هجده‌سالگی است اما اوست که ایستاده و هنوز خط روزگارش با دغدغه‌های آن ایّام ما هم مسیر است. او شبیه آخرین شوالیه است که در این راه می‌جنگد و به جای همه‌ی ما کشته یا پیروز می‌شود.


 من این یادداشت کوتاه را به بهانه‌ی کنسرتش در انستیتوی ماکس پلانک شهر اشتوتگارت نوشتم تا به خودم یادآوری کنم که روابط، بازی‌های دنیای مجازی، تبلیغات، پول و یا هر چیزی شبیه به این قواعد و ابزار دنیای هنری معاصر، او را در قلب‌های ما عزیز نکرده، بلکه میل به دیده نشدن و متمرکز بودن بر کار، آرمان‌گرایی و مطالعه او را از هزارتوی سالیان گذرانده و پیش ما عزیز نگه داشته است. 

خرداد ۱۳۹۸          
محسن عاصی           

 #محسن_نامجو#نامجو

 

:و در انتها شعر

 

برلین
چشم‌های بی‌خوابی دارد
و کافه‌های تهران هر شب
ادایش را در می‌آورند

 

من
صدای خشک شدنم
که تا صبح
هزار کافه‌ی مغشوش را
بغل می‌کند و می‌نوشد
و فردا

بر پله‌های «خواجو» بیدار می‌شود

 

برلین
رود‌ عمیقی دارد
و «زاینده‌رود» گاهی
ادایش را در می‌آورد‌

یک‌شنبه‌های معلّق
جمعه‌های دنباله‌داری هستند
که بدون ویزا از مرز گذشته‌اند 
و ما را
تا هزار کابوس نوری
تنها نمی‌گذارند

 

اینجا 
هر یکشنبه
طرح «زوج و فرد» است
و از شرق به غرب
هزار مأمور «اِشتازی» 
از سایه‌‌ام
سراغ خروجی «حکیم» را می‌گیرند

 

برلین
زخم‌های عمیقی دارد
و خیابان‌های تهران هر سال
ادایش را در می‌آورند

 

به سلامتی شب
که هر روز
از «جوانمرد قصاب» سوار می‌شود
و در «الکساندر پلاتز» بر پله‌ها می‌نشیند
و رو به من می‌گوید:
مطمئن باش محسن
ایستگاه بعد 
!تجریش» است»


محسن عاصی 

 

 

محسن نامجو
محسن نامجو

 


برچسب‌ها: محسن‌ نامجو, برلین, یادداشت, شعر
نوشته شده توسط محسن عاصی در چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ ساعت 16:52 | لینک ثابت |

منوی اصلی

صفحه نخست
آرشيو وبلاگ
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
عناوین مطالب وبلاگ

درباره ی وبلاگ


ادبیات
از جنس محسن عاصی
.
کتاب منتشر شده: «خون به پا خواهد شد!» نشرنیماژ

کانال تلگرام:
https://telegram.me/mohsenasi1

.

آثار من در سایت ها

کانال تلگرام محسن عاصی
مصاحبه‌ی من با رادیو صدای آشنا
یک چهارپاره در فصلنامه ی ادبی مایا
شعر محاوره در سایت شهرگان
یک چهارپاره در سایت شعرانه
شعری در فصلنامه ی ادبی مایا
دو شعر در سایت آوانگاردها
شعری در سایت شعرانه
شعری در نشریه ی ادبی مایا
مصاحبه ای با رادیو زمانه
ترانه ای در عقربه
شعری در طغیان
شعری در کندو
شعری در طغیان
فمینیسم علیه فمینیسم
نگاهی به کتاب کوکی
شعری در سایت غزل پست مدرن
جوگندمی ها می ترسند !
شترمرغ های آسمان !
شعری در عروض
وضعیت معلم در ادبیات فارسی
آرشيو پيوندهای روزانه

آرشیو مطالب

موضوعات وبلاگ

پیوند ها

امکانات


Powered by BLOGFA

کپی برداری با ذکر نام منبع بلامانع می باشد.حقوق کلیه ی مطالب مندرج در این وبلاگ محفوظ می باشد.