سوئیس
سوسیسی بود که یک «س» نداشت
اما به صلح فکر می کرد
از آلپ
سراغ گاوهای چاقی را بگیر
که غذای حاضری را نمی فهمند و فقط «ما... ما...» می کنند
«ما» همیشه بی طرف است
«ما» ساعت های زیبایی می سازد
«ما» هتل های گرانی دارد
«ما»
یک سوئیسی است.
من
سوسیس خوبی بودم
که ساعتی چینی داشت و به «س» وطنی اش افتخار می کرد.
اما گاوهای طویله ی مان
به جنگی فکر می کنند
که از عباس آقای قصاب شروع می شود.
سوئیس
عباس آقا ندارد
و قضای حاضری نمی خورد
ولی ما داریم و از «س» اش استفاده های زیادی می کنیم
تا
بی طرفی سوئیسی ها
به هم نخورد.
شعری از من در فصلنامه ی ادبی مایا
شعری از من در سایت شعرانه
از یک سفر ده روزه به عسلویه یک شعر سوغات آورده ام
بخوانیدش که همه چیز است و همه چیز خواهد بود:
عرق نشسته از این شرجی و جهنم ها
میان درد نشستی، سراب ها مُسری است
که از لبان تو این گاز شعله می کشد و
میان کارگران اعتصاب ها مُسری است
به مغز پر شده از جیب و دست خالی مان
به شعر خالی از آن حرف های خوش بینت
به بُرقعی از غصه رسیده دنیایم
به صادرات من از چشم های غمگینت
نشسته ام به رگ و لوله های داغ از تو
اگرچه قطع شدن بین راه ممکن بود
میان دوری و دیوانگیم فهمیدم
که اکتشاف تو از عمق چاه ممکن بود
صدای کارگران رو به اوج می رفت و
امیدهای کسی سمت راه های بعید
که شور قصه ی شیرین ما در آمد و بعد
دو پای بغض شکست و عرق به گریه رسید
به چادری عربی، زندگی سیاهت کرد
که قلب و صورتم از داغی جهانت سوخت
که گریه ی تو و زن های خسته از همه چیز
غرور کارگران را به حرف و وعده فروخت
یواش تشنگی ام نشت کرد سمت لبت
که بوسه در وسط غصه منتشر بشود
که رد دلتنگی به جرقه ای برسد
که من از این همه دوریت منفجر بشود
دوباره تکه ی گیجم به خانه ات برسد
که جیب خالی من جای دست ها باشد
دوباره از شرمت سفره هم عرق بکند
که عشقت از سر غم مثل مست ها باشد
جهان به دایره ای بودنش تظاهر کرد
دو چشم بسته، تو را دست شیر ِ باز سپرد
که یک اتاق از این خواب سرد پر می شد
و شعر، آخر ِ خود را به دست گاز سپرد

برچسبها: محسن عاصی, سوئیس, عسلویه, شعر نوشته شده توسط محسن عاصی در سه شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۱ ساعت 0:45 |
لینک ثابت |
|