خدا كند...

 

گفتي غزل بگو...

 

خدا كند كه دلم را به سمت شك نبرند

تو را دوباره سر ِشام، با كتك نبرند!

اگر كه با گريه التماسشان بكنم

 اگر كه له بشوم با تو، به درك!... نبرند

خدا كند كه فقط بازجويي‌ات نكنند

كه زخم ِله شده را داخل نمك نبرند!

تو كوه ِريخته‌اي و كسي نمي‌داند!

 تن نحيفت را داخل اَلَك نبرند!

ميان مغزت تنها كبوتري زنده‌ست

براي كشتن آن لااقل كمك نبرند!

اگر دوباره نمي‌بينمت بگو لطفا

براي مادر تنهات قاصدك نبرند!

 

 

 


نوشته شده توسط محسن عاصی در یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳ ساعت 12:48 | لینک ثابت |

منوی اصلی

صفحه نخست
آرشيو وبلاگ
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
عناوین مطالب وبلاگ

درباره ی وبلاگ


ادبیات
از جنس محسن عاصی
.
کتاب منتشر شده: «خون به پا خواهد شد!» نشرنیماژ

کانال تلگرام:
https://telegram.me/mohsenasi1

.

آثار من در سایت ها

آرشیو مطالب

موضوعات وبلاگ

پیوند ها

امکانات


Powered by BLOGFA

کپی برداری با ذکر نام منبع بلامانع می باشد.حقوق کلیه ی مطالب مندرج در این وبلاگ محفوظ می باشد.