آوار شدم از تو، شرایط جنگی است با قهر تو انگار که دنیا سنگی است تو مرد نبوده ای بفهمی که چرا؟ یک قافیه ی رباعی ام «دلتنگی» است
این راه از آخرش ناامید شد و رهایمان کرد، بروید، چشم های جهان بسته است و خواب هایش آشفته، ما هم مرده ایم، تمام کسانی که نیمه ی راه، مقصد را فراموش می کنند ما را کشتند و بر سر جنازه هایمان از روزهایی حرف زدند که روز نبود، دروغ بود. بردارید و ببرید، تمام چیزهایی که سهم ما بود، قسمت شما شد. ما با جنازه هایمان، نداشته هایمان، آرزوهایمان، گوشه ای می نشینیم و به دری نگاه می کنیم که هیچ وقت باز نخواهد شد تا... تو را برگرداند.
«- وقتی بهش گفتید بیاد با دوستتون آشنا بشه چیزی نگفت؟ - قبلش می تونم یه چیزی بهتون بگم؟ الی... - ببینید خانوم، من فقط می خوام یه چیز رو بدونم، فقط... بشینید. یا آره یا نه... شما گفتید واسه این ماجرا واینا... - ببینید... - نگفت من یه نامزدی، یه کسی رو دارم؟ گفت یا نگفت؟ - ببینید اونم واقعا... - واسه من خیلی مهمه، من سه سال زندگیمو گذاشتم، همه چیمو گذاشتم. - شمام می شه بشینید. - نگفت نه؟ گفت یا نگفت؟ - نــــــــــــه، نگـــــــــفت.»
(درباره ی الی، اصغر فرهادی)
شما هنوز نمی دانید که بین آدم هایی که شما را نابود می کنند و کسانی که با بغض شما چند صد کیلومتر را می کوبند و خودشان را به تنهایی ات می رسانند چقدر تفاوت هست، اما من می دانم و همین دلایل کوچک برای ادامه دادن کافی است.
نگاه رضا پیرحیاتی به سه شعر از من
و شعر که هنوز هم که هنوز است همه چیز است:
دکلمه ی این شعر را می توانید از اینجا دانلود کنید. (و لطفا حتما دانلود کنید!)
که «خواجو» در سر ِمن گـُر گرفته، پل نمی خواهد
که این دیوانگی ها در سرم الکل نمی خواهد
میان «گاوخونی» غرق می شد چشم های من
تو قصابی و گاو ِ خونی ام آغُل نمی خواهد
جهان را نصف کردیم و جهانی نصفمان می کرد
کسی «زاینده رود» خشک را در کل نمی خواهد
کلاغان عاقبت پرواز می کردند شهرم را
که دیگر «چارباغ» سوخته، بلبل نمی خواهد
میان دود و خون، قلیان شاه عباسی ام مرده ست
که از داغ سماورها کسی غُل غُل نمی خواهد
و آخر گنبد فیروزه ای تکرار خواهد کرد
که «عشقت کشت ما را»، شهر «داش آکل» نمی خواهد

برچسبها: محسن عاصی, رباعی, غزل, غزل پست مدرن نوشته شده توسط محسن عاصی در چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۱ ساعت 22:13 |
لینک ثابت |
|