|
این غزل را از ابتدای دفتر شعرم انتخاب کردم . غزل روزهایی که تاتی تاتی های ادبی منقلبم می کرد و دلفریبی های غزل ذوبم. در آن روزگاری که در تحولات بنیادین٬دچار ساختار شکنی های اساسی و معناگریزی ها پیاپی نشده بودم. آن روزهایی که سپیدتر از امروزم بود. امروزی پر از خط خطی های عمیق و گیج .
یاد باد آن روزگاران یاد باد
امشب اگر نیست شوم پشت در نگاه تو
بوسه به مرگ دادنم نیست مگر گناه تو
فاجعه را نشانده ای پشت دو پلک بسته ات
این منم عمق فاجعه ٬ گمشده ای به راه تو
من به غزل نشسته ام بغض و فلاکتم ببین
آه چنین سیه شبی بود نشان ز آه تو
غم چپ و راست می رود ٬ صف شده رو به دیده ام
این همه سرباز جنون ٬ گوشه ای از سپاه تو
پنجه به در نمی کشم ٬ ضجه مرام من نبود
گرچه خراب تر شوم ٬ دلشده ای تباه تو
دلقک صحنه ها شدم ٬ نیست مرا گلایه ای
چون که شدم بهانه ی خنده ی گاه گاه تو
طعنه به درماندگی ام گه به کنایه می زنی
مردم از این کنایه ها ٬ خون به دل سیاه تو
شب که ز نیمه هم گذشت ٬ پلک ز پلک وا نشد
عاصی دلخسته برو ٬ عشق نشد پناه تو
نوشته شده توسط محسن عاصی در پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۶ ساعت 13:44 |
لینک ثابت |
|