9 ( من گورکن ها را صدا می زنم
" همه چیز ما را بر این باور سوق می دهد که شرایط خاصی از ذهن وجود دارد که در آن بین مرگ و زندگی ، واقعیت و رویا، گذشته و آینده ، گفتنی ها و نا گفتنی ها ، ارتفاع و ژرفا تناقضی احساس نمی شود "
آندره برتون
2 ( نوستالژی رنگ های آبی
تمام کلمات و جملاتی که با رنگ آبی نوشته شده اند قابل کلیک بوده و به چیزی بیرون از این متن اشاره دارند که به درک بهتر مطالب کمک خواهد کرد.
7 ( تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
بوی عید می گیرم ، آنقدر که حتی بوی ادکلنی را که برایت خریدم احساس نمی کنی . بگو چند دقیقه به تحویل سال نمانده ؟!
هرچند می دانم ، بیرون متن هم نمی شود به هیچ چیز اعتماد کرد. مثل این سفره که هیچ چیزش درست نیست . می بینی ، سین ها را از هر طرف که می شمارم هفت نمی شود ، چه با ماهی و چه بدون آن .
17 روز که از بهار گذشت ، به عقب برگرد و باور کن ، یک نفر هست که هنوز بوی عید را از ادکلن ورساچی تشخیص می دهد . حتی اگر ادکلنی نمانده باشد .
چون همیشه همه چیز تمام می شود ، بدون آنکه حتی حس کنی .
4 ( land of cries
دو دوستی که خیلی نسبت به من لطف داشتند و من هم چند پست قبل از آنها تشکر کردم ، دو ترجمه ی متفاوت از یکی از شعرهای من را در وبلاگ خود منتشر کردند که شما می توانید این دو ترجمه را دراینجا بخوانید.
اما یک نکته ی جالب این که بسیاری از دوستانی که در این مدت از این وبلاگ بازدید کردند به شکل های مختلف از قبیل کامنت و اس ام اس به بنده توانایی ترجمه ی آثارام را تبریک گفته !!! و گاها خواهش کردند که شعرهای آنها را هم ترجمه کنم !!!
پس لازم به یادآوری است که در فرآیند ترجمه ی این شعر بنده هیچ نقشی اضافه بر نقش یک مخاطب ساده نداشته ام .
6 ( صحنه هایی از گریه ی پدرم
رفتنش از تقاطعی بی اسم
گریه ام از چراغ قرمزها
در نفس های گیج و مصنوعی
مُردنش طبق آخرین تِزها
داد هِی می زدم : خدا... نه... نه
از سکوتش ، یواش سرد شدم
در فرارم به آخرین امید
جیغ ِگردان ، به رنگ زرد شدم
آمبولانسی به ماندنش مشکوک
آخرین نبض های عابر بود
از تصادف گذشتم و رفتم
بدنش مثل دست من سِر بود
فکر برچسب مرگ ترساندم
کندم از او لباس خونی را
توی ذهنم مدام سوزاندم
حجم این بودن عفونی را
وسط جنگ ماندن و رفتن
بوق ممتد امیدها را برد
مثل لحن ملافه های سفید
یک نفر گفت : واقعا او مُرد
□□□
لای دستان قاضی فرضی
زیر اظهار نامه ای مضحک
متن حکم مولف این شعر
متن حکمی که ظاهرا مُهلک
جرم ها : قتل کاملا عمدی
و فریب مخاطبی مبهوت
حکم : اعدام در حضورعام
چاپ آثار تا ابد مسکوت
8 ( همین فردا ، شاید
... بعد بلند شد و برای خودش مجله چاپ کردیم . شاعر شد توی صفحه های که اصلا سفید بود . خط خطی کردیم از جلد تا جدول های خیابانی که هیچ وقت رنگ نمی شد. هی نوشتیم وهی نوشتاندند تا یک نفر از زیر دستگاه چاپ داد زد :
" زمان نداشت ، اگرچه درست وقتش بود "
بیرون می آید از همین روزهایی که شاید می آید . تا بخوانیدمان ، تا ...
نشریه ی « همین فردا بود » منتشر شد.
3 ( چند صدایی در ایوار یا خرم آباد شهر خوبی نیست؟
اول بخوانید از کسانی که در کنگره ی ملی شعر ایوار حضور داشتند :
بهزاد بهادری
شهرام میرزایی
فاطمه اختصاری
رضا شیبانی
وحید نجفی
سمیرا قطب
اما برای من ایوار به جز تمام اتفاقات احمقانه ای که در داوری اش افتاد ، یک خاطره ی خوب شد از لحظاتی که جز شعر چیز دیگری نبود . از ساعت هایی که با دوستانم فقط ادبیات بودیم .
پی نوشت : اگر در تعدادی از لینکهای بالا مطلبی در مورد ایوار پیدا نکردید احتمالا در آینده مطلبی در این مورد در آن وبلاگ نوشته خواهد شد . در صورتی که این اتفاق نیفتاد ، بگذارید به حساب نظر آن شاعر در مورد این جشنواره . این است جامعه ی چند صدایی !
0 ( از زبان پدرام
چندی ست که مرموز و سیاسی شده ای
القاعدتا ، کمی حماسی شده ای
تقصیر شناسنامه ات نیست عزیز
از دست خودت محسن عاصی شده ای !
پی نوشت : یاسر قنبرلوی عزیز ، مرسی !
1 ( 3 داستان عاشقانه
گذشتن از ادیسون ، دیدن فرویدی هیز
و درک رابطه بین دو شاخه ها و پیریز
همیشه سوختن از تو ، رسیدنم به سکوت
به درد مشترک عشق و لامپ های مریض
به درک ساده ای از جنس عشق چسبیدن
به احمقانه ترین شکل ممکن از هر چیز
گذشتم از همه ی حرف های بی رنگت
پریدن از تو به سجاده های سحرآمیز
به حق آن ید بیضا قسم ، خدا لطفا
میان « و الظلماتم » یواش نور بریز
■
الکترون... و روانکاوی بدون درد
و کشف رابطه با ذره های ریز ریز
از ارتباط و سکوت دو عضو فهمیدند
در این اتاق ، در این شعر زنده پشت میز! ↓
حضور تو... و پروتون جواب مشترکیست
به دردهای ادیسون ، فروید و بنده عزیز
10 ( یک شعر قدیمی از من در سایت عروض منتشرشده که می توانید آن را در اینجا
و شعری جدیدتر که در سایت آدم برفی ها منتشر شده را در اینجا بخوانید .
پی نوشت : دونالد بارتلمی، محمد حسینی مقدم ، جی . دی . سالینجر، وحید نجفی و فاضل نظری به شکل نامحسوسی لابه لای متن سرک می کشند.
نوشته شده توسط محسن عاصی در یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۷ ساعت 19:5 |
لینک ثابت |
|