اتاق

۰( از یک روز معمولی ، یا نه ، از یک شب معمولی :

 سلام

۱( نکته ی مهم : اگر در ضمن قرار دادن نظر با پیغام "درج نظربرای شما امکان ندارد " مواجه شدید با اندکی تغییردرنام خود ( مثلا با اضافه کردن نقطه . عدد یا حرف به آن ) پیام خود را بگذارید . 

 2( چند روز پیش وقتی فیلم Old Boy تمام شد ، با خودم فکر کردم که شاید برخی از ایده ها را هیج وقت نباید بر روی کاغذ آورد ، شاید واقعا بعضی از ایده ها خطرناک تر از آن چیزی هستند که به نظر می رسند ! هر چند تمام این نتیجه گیری احمقانه ( با ذکر این نکته که هر چیز احمقانه ای ضرورتا ً بد نیست ! ) متاثر از این فیلم بود اما باعث نشد که از فیلم لذت نبرم . حقیقتا  این روزها بعد از آمریکای جنوبی ، شرق آسیا دومین سینمای محبوب من شده .

 3( خواهرم و دوستش مدت زیادی ست که وبلاگی  را به راه انداخته اند و تلاش های خوبی برای ترجمه آثار انگلیسی شروع کرده اند . انصافا با توجه به سن کم و تجربه ی کمترشان آثار قابل قبول و در خور توجهی  را ارائه داده اند . قطعا شما هم با مطالعه ی نتیجه ی زحماتشان گفته ی من را تصدیق خواهید کرد . در ضمن تشکر از این دو عزیز برای زحمتی که برای یکی از آثار من کشیده اند ، Evergreen Literature  را می توانید در اینجا بخوانید.

 4( چند هفته ی پیش تولد 90 سالگی ماندلا بود و چند روز پیش ، روز جهانی کودک. چه بهانه های احمقانه ( رجوع به همان پرانتز بالا) و قشنگی برای زندگی می توان پیدا کرد :

 ماندلا

 کودکان

 5(   دوستی دارم که میگوید : " همه ی آدما  نامردن ، حتی اگه خلافش ثابت بشه ! "

 6( یک نکته ی اخلاقی برای تمام دانشجویان جدید الورود :

" نشریه زدن تو دانشگاه ، احمقانه ترین کار دنیاست ."

 در ضمن این " احمقانه " هیچ ربطی به پرانتزهای قبلی ندارد !

7(  یادداشتی از من با عنوان " معلم در ادبیات فارسی " در سایت " آدم برفی ها " منتشر شده است  که آن را می توانید در اینجا  بخوانید.

 ۸( شعر ...

 

 

نگاه قهوه ای ام به دری که بسته شده

 کلید ِ مُرده ی از انتظار خسته شده

 □□□

 شبیه گریه  از این بُغض داغ ، سَر رفتم

به قفل ِ لعنتی این اتاق وَر رفتم

مَن/ ی شدم که در این اتفاق جاری بود 

تو را بَغل زده بود و از عشق عاری بود 

گذشتم از تن ِ پاکت ،  که " نه " نمی گفتی

شروع  چیدن  مُشتی  ستاره ی مُفتی

لبی شدم که به لب ، بوسه بوسه می خندید

بدن ، گره شدنم را به شانه ات می دید 

تمام شعر ، تو و تخت و تب ، من و تن با

تمام شب ، حرکت های نرم چندین پا ! 

□□□

همیشه عُقده ی تن را به خواب می بازم

همیشه دَر به در یک دریچه ی بازم 

میان خواب ، کلیدم  طلایی و خوشبخت

- توهمی  پُر تصویر خانه و یک تخت - 

ولی همیشه منم ... و جهان بسته شده 

کلید آهنی  و مضحک ِ شکسته شده  

شکستگی ِ پُر از زجر و ضجّه  و کابوس 

شبیه غُصّه ی چشمان هیز و بی ناموس !

 

 

 


نوشته شده توسط محسن عاصی در جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷ ساعت 2:19 | لینک ثابت |

منوی اصلی

صفحه نخست
آرشيو وبلاگ
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
عناوین مطالب وبلاگ

درباره ی وبلاگ


ادبیات
از جنس محسن عاصی
.
کتاب منتشر شده: «خون به پا خواهد شد!» نشرنیماژ

کانال تلگرام:
https://telegram.me/mohsenasi1

.

آثار من در سایت ها

آرشیو مطالب

موضوعات وبلاگ

پیوند ها

امکانات


Powered by BLOGFA

کپی برداری با ذکر نام منبع بلامانع می باشد.حقوق کلیه ی مطالب مندرج در این وبلاگ محفوظ می باشد.