|
1( سلام
2( نمایشگاه کتاب امسال بدون در نظرگرفتن قیمتها خوب بود و تقریبا تمام کتاب هایی که به دنبالشان بودم پیدا کردم . البته بسیاری را فقط پیدا کردم و نخردیم آن هم به دلیل همان چیزی که درجمله ی قبلی در نظر گرفته نشد. تا امروز از مجموعه " از لاله زار تا جمهوری " لذت بردم و هنوز فرصتی برای رفتن به سراغ سایر کتاب ها دست نداده ، هر چند همین کتاب را هم تمام نکرده بودم که دوستی آن را به زور از من هدیه گرفت !
3( این روزها مرور فیلم " عشق سگی " اثر الخاندرو گونزالس لذت شب و روزم را تشکیل می دهد.
4( در لا به لای دفترهای چند سال قبلم نوشته ای خاطره انگیز از را پیدا کردم که بدون هیچ بهانه ای نوشته شده بود . پس بازهم بدون هیچ بهانه ای :
غریبه های دیروزی
دوستت دارم های فردایند
ای کاش همیشه دیروز بود
۵( یک دقیقه سکوت به احترام دوستی که هفته هاست وبلاگش را تعطیل کرده.
۶( و شعر ....
این جا تمام می شود این « قصه » از شروع
« راوی » نترس ، زندگی اِنکار می کند
از پیچ های باطل من گیج می رود
اما همیشه « دایره » تکرار می کند
من زجر می کشد تنم از این همیشگی
بُمبی میان « شخصیتم » کار می کند
تا بشکند « روایت » این مرد خسته را
- تهدید نه ، « مؤلفت » اخطار می کند -
چیزی خطوط رابطه را قطع می شود
تصویرهای بکر مرا تار می کند
در « فرم های » ساده ی من دست می برد
هر بندِ داستان مرا دار می کند
پایان سخت ، مرگ مخاطب میان « متن » !
این را « فرا روایتی » اجبار می کند
***
خودکار ته کشیده و دستی به روی میز
کاغذ به زیر جمله ام اِقرار می کند :
اینجا نبود ، نه ، به خدا هیچ کس نبود
غیر از خدا که هِی خودش اصرار می کند
۷( با تشکر از لطف دوست عزیزم بنت الهدی صدر ، همین شعر را در بخش باشگاه جوانی خبرگزاری برنا بخوانید .
نوشته شده توسط محسن عاصی در شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷ ساعت 0:43 |
لینک ثابت |
|